حدود ۴٠ سال پیش، ما ملت داشتیم زندگیمان را میکردیم که حضرات آمدند و گفتند آی ملت کجایید که این آمریکا فریبکار است و شیطان بزرگ است و نمیشود بهش اعتماد کرد و چه و چه...
مردم هم به حضرات نورسیده گفتند باشد شما درست میگویید، حالا باید چکار کنیم؟ حضرات هم گفتند باید بگویید مرگ بر آمریکا، و ما مردم هم گفتیم چَشم.
چیزی نگذشته بود که همین حضراتِ به ظاهر ضداستکبار، اولین امضاء را در الجزایر به آمریکا دادند. چیزی نگذشت که برای درمان و خریدهای خانواده به لندن و نیویورک رفتند و بچهها و الان نوههایشان آنجا خوش میگذرانند.
همین چند سال پیش هم عشقشان کشید که برجام کنند، و گفتند ما برای حفاظت از نظام، با خود شیطان هم در ته جهنم مذاکره میکنیم، اما باجی به کسی نمیدهیم!
برجام کردند و توی هر سوراخی که ممکن بود سیمان ریختند، و دستاوردشان هم شد تقریبا هیچ و خسارت محض.
آن زمان، اقلیتی از عقلای ایراندوست میدانستند که آمریکا یک دشمن واقعیست و ته این ماجرا به جایی نمیرسد. اما چون اکثریت مردمِ رقصنده با برجام جوّگیر شده بودند، آن عُقلا هم در آن زمان صدایشان به جایی نرسید.
وقتی پیشبینی آن عده از عقلای میهندوست درست از آب در آمد و ننگنامۀ برجام نافرجام شد، همان حضراتِ ۴٠ سال پیش، تازه یادشان آمد که آقا ما میخواستیم آمریکا را امتحان کنیم و الان دیگه مطمئن شدیم که قابل اعتماد نیست.
و باز حالا، دولت مثلا انقلابی، شب و روز به دنبال احیای همان برجامی است که تا دیروز بد و بیراهش میگفت و به ظاهر دلواپسش بود!
چجوریهاست؟ ما گوش دراز روی سرمان داریم و خودمان خبر نداریم، یا...؟
ما مردم نباید کوتاه بیایم. وقتی رضاشاه راهآهن را میساخت، هزار جور انگ بهش زدند. الان چه کس و کسانی آن راهآهن را سوار شده و استفاده میکنند؟
صنعت هستهای مال ما و آیندگان این مملکت است، نه جمهوری اسلامی. نباید بگذاریم معاملهاش کنند.